کبوترانه پریدید ...


♥☆منتظــر مـهـدی☆♥

او خواهد امــــد

آن روز مادرت را محکم در آغوش کشيدي ، به صورتش نگاه نکردي که مبادا گريه اش را ببيني ...

آن وقت بغضي را که با سختي ، در گلويت نگه داشته بودي ، مي ترکيد

و اشک هايي که پشت حصار مژه هايت گرفتار بودند ، طغيان مي کردند ...

آن روز ها هنوز دست روزگار ، با خطي از پيري ، صورت مادرت را نقاشي نکرده بود ...

 

مادرت به قربان قد و بالايت رفت و تو از پيش مادرت رفتي ...

بايد مي رفتي ... خدا به همراهت ...

 

آخرين نامه اي که نوشتي ، با هميشه فرق داشت ...

نوشتي : " مادر برايم گريه نکن ..."

بعد از آن نامه ، جور ديگري منتظرت بود ...

منتظر خودت ، نامه ات ، يا خبر شهادتت ...

 

خودت را مي خواست ، ولي فهميده بود نبايد دل ببندد ...

آمد ...

نه خودت ، نه نامه ات ... خبر شهادتت آمد !!!

ديده بودند که جاذبه ات باز هم کار دستت داد ...

حتي گلوله هاي تفنگ هم مجذوب جذابيتت شدند ...

و همسنگرت ديد که جاماندي ، زير پاي عراقي ها و زنجير تانک ها ...

 

ماندي تا امروز ...

امروز مادرت تو را در آغوش گرفته است ...

خيلي محکم تر از قبل ...

مي ترسد از اينکه دوباره تنهايش بگذاري !!!

تازه تو را از زير خروار ها خاک بيرون آورده اند ...

 

اما باز هم از آغوش مادرت رفتي ...

و او اينبار ، با چهره اي ستم ديده از روزگار و قدي خميده از بار فراق ...

آغوشش پذيراي توست ...

 

 



نظرات شما عزیزان:

خاک
ساعت23:00---26 اسفند 1391
شهدا شرمنده ایم . . .

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, |12:55 | محب صاحب زمان علیه السلام| |

De$ign | کافه حجاب